شهید سیدعلی اکبر سامع (2)
موضوع: <-PostCategory->
شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, 23:54
وصیت نامه شهید سیدعلی اکبر سامع
|
بسم الله الرحمن الرحیم
الف : خطاب به پدر :
پدر جان خدا را شاهد میگیرم که قصدم از نوشتن این جملات فقط کسب رضایت شما و اطمینان قلبی شماست و در ضمن بدانید فرزندیکه 20 سال برایش زحمت کشیدید و از فراهم کردن هر گونه امکانات و شرایط برای راحتی زندگی و تحصیل و درس خواندن مضایقه نکردید و جوانی خود را بر سر اینکار گذاشتید ، چه حرفی برای گفتن دارد. همین جا فرصت را مغتنم می شمارم وخدا را گواه میگیرم و با صدای بلند میگویم"الحق شما وظیفه پدری خود را به نحو احسن بجا آوردید و از تحمل هیچ رنج و مشقتی برای آرامش خاطر وآسودگی من دریغ ننموده اید" و من خدا را شکر می کنم که چنین پدری داشتم و به وجود شما افتخار می کنم. یادم نمی رود درروزهای بچگی و نوجوانی مان که دستمان را می گرفتید و به جلسه قرآن مجید و نماز جماعت میبردید و از همان اول ما را قرآن خوان و نمازخوان و عاشق خدا و پیامبر و اهل بیت تربیت نمودید و من به صراحت می گویم که هر چه دارم مایه اش از تربیت صحیح و اسلامی شماست. خدا را به حق امام حسین(ع) قسم می دهم که به شما صبر و اجر عنایت کند و در دنیا به شما آبرومندی و صحت و سلامتی و در آخرت رو سفیدی نزد پیامبر و حضرت علی (ع) عنایت فرماید . بابا ما که از سادات هستیم و خود را منسوب به پیامبر میدانیم باید بیش از دیگران خود را مقید به دستورات آنها بدانیم و بیش از دیگران زندگی و اعمال و حرکات آنها را سرمشق قرار دهیم. امام حسین (ع) هم روز عاشورا علی اکبر خود را از دست داد، علی اکبری که به پیامبر بیش از دیگران شبیه بود و یادگار او بود. بابا امام حسین (ع) هم علی اکبر خود را دوست می داشت و من هم یقین دارم و مطمئنم که محبت شما به من بود که گاهی باعث عصبانیت و ناراحتی شما می شدم. ولی امام حسین(ع) گفت راضیم به رضای خدا و شاهد شهادت جوان خود در صحنه کربلا بود. چون اسلام در خطر بود و امام حسین(ع) اسلام را عزیزتر از فرزند خود می دانست، انشاالله شما هم چنین هستید. درست هست که زحمت کشیدید و با هر بدبختی و رنجی که بوده است مرا به اینجا رساندید، درست است که غم نبودن وشهادت من برای شما خیلی سنگین و گران است،ولی بدانید شما مورد نظر و عنایت خدا بوده اید که خدا چنین فیض عظیمی را به من عطاکرده است. من هم به اذن الهی در روز قیامت جواب این خدمت بزرگ شما به اسلام عزیز و انقلاب و ابراز وفاداری به امام عزیز را خواهم داد و شما را به صف انبیا و اولیای الهی خواهم برد، ما که در دنیا نتوانستیم حق فرزندی را بجا آوریم. انشاالله در قیامت و در روزی که پای همه به غیر از مومنان و بندگان خالص خدا بر صراط خواهد لرزید جبران خواهم کرد.
می دانم که شما آنقدر روشن هستید که بدانید حق کدام است وکدام باطل، ولی چند جمله ایست که میخواهم از ته دل بیان کنم و یقین دارم که شما هم آنرا به گوش جان خواهید شنید.
گریه کردن حق مسلم شماست و شما در این مصیبت هر چه بکنید حق دارید چون داغ فرزند خیلی گران است ، ولی بدانید که با راحت طلبی و خوش گذرانی و در خانه ماندن و فقط شعار دادن انسان عزیزخدا نمی شود و خدا تا انسان را در بوته آزمایش قرار ندهد و او را به رنج و سختی و دوری از خانه و خانواده امتحان نکند و صدق و اخلاص او را ظاهر نکند تا هم خود او و هم دیگران نفهمند و عزت و شرف برای جامعه و امت هم از همین راه بدست می آید.
پس بابا جون صبور باشید و از خدا بخواهید که شما را از صابران قرار دهد همانطوری که امام حسین (ع) در غم شهادت علی اکبر خود صبرکرد و گفت :"خدایا این قربانی را از من قبول کن " و بدانید که خدا به شما نظر دارد پس کاری نکنید که موجبات ضرر و خسران و غضب الهی را فراهم آورید ،محکم و استوار در مقابل طعن منافقان و ریشخند رفاه طلبان بایستید و فقط خدا را در نظر داشته باشید که شما چیزی را از دست نداده اید ، سعادت و رستگاری جاودانی نصیب شما شده است و نکند خدای نکرده با بیتابی و گریه زیاد موجبات تمسخر و دلخوشی دشمنان اسلام و انقلاب و امام را بوجود آورد و دل آنها را خوش کرده و دل دیگر خانواده شهدا را ناراحت و شکسته کنید .
بدانیدکه من این راه را مشتاقانه و با چشمی باز طی نمودم و نگاه به سالار شهیدان نمودم و این راه را از او یاد گرفتم و خدا را شکر میکنم که با حالتی به دیدارش می رسم که با ذلت و زبونی جان من گرفته نشده است بلکه آگاهانه و با شور و عشق جانم را و همه سرمایه ام را به خاطر اسلام و انقلاب وعزت امام عزیز در راه خدا داده ام. از اینکه نتوانستم به دانشگاه بروم و تحصیل کنم ناراحت نباشید زیرا قصد و آرزوی قلبی من از تحصیل این بودکه به اسلام خدمتی بکنم . حالاکه خدا صلاح و مصلحت دانسته است من هم راضی هستم به رضای الهی .
نیکی و ایثار آن است که انسان از عزیزترین چیز در راه خدا بگذرد و این آیه به خوبی در مورد شما صدق میکند که :
"لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون"زیرا که شما از بهترین چیزتان یعنی جوانتان و حاصل عمر و ثمره جوانیتان در راه خدا و به خاطر انقلاب و وفاداری به امام عزیز دارید و من هم از بهترین چیزم یعنی جانم و موقعیت زندگی و شرایط تحصیل و درسم فقط و فقط به خاطر خدا و ادای وظیفه گذشتم .
شما هم راضی به رضای خدا باشید،شاید خود همین حکمتی دارد که به همه بفهماند اینها که شهید می شوند فقط برای مردن وکشته شدن ساخته نشده اند وعده دیگری برای درس خواندن.من وظیفه خود را انجام دادم و اگر وظیفه ام درس خواندن بود به حول و قوه الهی به هدف خدمت به اسلام و مسلمین و اعتلای کلمه حق،با جدیت و تلاش مشغول درس خواندن می شدم ولی چه کنم که دشمن اجازه نداد و تقدیر الهی این بودکه مرگ ما مایه نصرت و پیروزی باشد نه حیاتمان.
مادرم،پس از شهادت من هیچ سستی و تزلزلی به خود راه مده و محکم و استوار با توکل به خدا مشغول زندگی باش و همینطور که ما را عاشق اسلام و اهل بیت تربیت کردی،دیگر برادران و خواهرانم را با قوت قلب و دل مطمئن تربیت کن.
هرگاه ناراحتی ها و مصیبت ها بر تو سنگینی کرد، قرآن بخوان تا روحت تازه شود.هرگاه دلت برایم تنگ شد به تکیه شهدا برو و عقده دلت را خالی کن ولی جلوی منافقان راحت طلب و آنهاکه زخم زبان می زنند،محکم و استوار باش و بگو این قربانی را به خاطر خدا و دین خدا و پایداری انقلاب و سلامتی امام دادم و به این قربانی افتخار میکنم.مادرم، خدا را شاهد می گیرم که به وجود شما افتخار میکنم وخدا را شکر میکنم که چنین مادری داشتم.
مادرم بدانیدکه حج شما از همین الان مقبول درگاه الهی است زیرا شما قربانیتان را زودتر فرستادید و خدا آنقدر مرا لایق دانسته است که این فیض عظیم شهادت را نصیبم فرموده است ،نعمتی که نصیب همه کس نمی شود.
من به قرآن خواندن خیلی علاقه داشتم و صوت قرآن را که می شنیدم روحم تازه می شد پس شما هر وقت ناراحت شدید و خواستید گریه کنید، قرآن بخوانید تا ثواب و رحمت و برکت آن به روح من نایل شود.
ج - خطاب به برادران و خواهران خود:
در آخر چندکلمه ای با برادران وخواهرانم دارم که شما الان مورد عنایت خدا هستید و بدانیدکه خدا به شما نظر دارد پس کاری نکنی دکه موجب سرشکستگی اسلام و انقلاب را فراهم آوردید خدا خواسته است من با خونم به خدا خدمت کنم شما انشاءالله محکم درس بخوانید تا عزت برای اسلام و مسلمین فراهم آورید. خدا را در نظر داشته باشید و ذره ای از خط اسلام و انقلاب و امام عزیز منحرف نشوید و نسبت به مسائل انفلاب حساس و هوشیار باشید که وارث انقلاب شمایید.
د - در پایان نامه:
"والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"
شهادت می دهم بر وحدانیت خدا یکتا و شهادت می دهم بر رسالت انبیا و ختمیت آخرین آنها حضرت محمد ابن عبدالله(ص) و امامت امامان برحق که اول آنها علی ابن ابیطالب امام بلافصل شیعیان و آخر آنها حضرت حجت (عج) قائم بالقسط و عدل و شهادت می دهم که قیامت حق است و روز جزا حق است ،حساب وکتاب و میزان حق است.
همه را به خدای بزرگ می سپارم و پیروزی و نصرت اسلام و انقلاب و امام عزیز را از خدا می خواهم.
"والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته"
|
دست نوشته هایی از شهیدسیدعلی اکبر سامع
بسم الله الرحمن الرحیم
الذین اذا اصابتهم مصیبة قالوا انا لله و و انا الیه راجعون
به مادر عزیزم سلام عرض می کنم از راه دور ولی قلبا خیلی نزدیک به شما. نمی دانم از کجا شروع کنم و چه بنویسم ولی دلم می خواست چند کلمه ای با شما درد و دل کنم. حرفهایی با شما دارم که هیچگاه فرصت در میان گذاشتن آنها با شما بدست نمی آمد و از آن گذشته شرم وحیایی که داشتم و شاید بیجا نیز بود همیشه مانع بود. مادرجان اینجا که هستم و از شما دورم محبت و کمبود وجود شما را بخوبی احساس می کنم و عملا در می یابم که یک چیزی کم دارم. قصد نوشتن چیزی را نداشتم ولی گفتم شاید این آخرین روزهای عمر ما باشد و فرصت را مغتنم شمردم و تصمیم گرفتم که حرفهایی که در دل داشتم را برایتان بنویسم و شاید این آخرین کلماتی باشد که از من می شنوید ، پس بدانید که واقعا از سوز دل و در نهایت صدق و صفا می زنم و از خدا هم می خواهم که قلمم را یاری نماید تا آنچه را که در دل دارم بیرون بریزم و بر روی کاغذ آورم هر چند که سوز وگداز درونی را نمی توان برای کسی بیان کرد و الا قبل از ما بودند کسانی که می خواستند چنین کاری بکنند.
مامان خدا را شاهد می گیرم که از کرده ها و اعمال گذشته ام سخت پشیمانم و بهترین وسیله ابراز ندامت و خجالت خود را در نوشتن این چند کلمه دانستم. انشاءالله که شما از حق مادری خود خواهید گذشت و مرا خواهید بخشید. شاید بیشتر از دیگر برادران و خواهرانم شما را آزار و اذیت کردم و موجبات ناراحتی و عصبانیت شما را فراهم آوردم ولی هر کاری کردم از روی بچگی و بی عقلی بوده است و الان با اشک چشمی که می ریزم اول از شما و سپس از خدا طلب عفو وبخشش دارم و می دانم که بهشت زیر پای مادران است. شاید اشکی که از چشمانم می ریزد، نهایت پشیمانی و ندامتم را برساند.
در این چند سالی که در این دنیا زندگی کردم دست به هر کاری زدم و هر کاری را که خواستم کردم بدون آنکه کمی به شما و رضایت خاطرتان فکر کنم. از آن دوران طفولیت و بچگی گرفته تا این اواخر که شبهای بسیاری شد که تا دیروقت بیدار می ماندید تا من به خانه بیایم و کمی از ناراحتی درآیید. مادرم دنیا دار ناراحتی و سختی است و ما باید اینقدرسختی و ناراحتی بکشیم تا روحمان پاک شود و باطنمان خالص گردد . در این حالت است که خدا را ملاقات خواهیم کرد و چه نعمتی بالاتر از اینکه خدا را در حالی ملاقات کنیم که به عشقش از همه چیز گذشته باشیم. نهایتا به او فکر کنیم . مب دانم که دلت خیلی برایم تنگ شده است. بدان که دل به دل راه دارد و شاید شبها خواب شما را می دیدم . همیشه در دعاهایم برای شما طلب عفو وبخشش و طول عمر و صحت و سلامتی می کردم . من یقین دارم که بواسطه این همه سختی ها و زحماتی که به پای من کشیدید و مرا به اینجا رساندید و با کمال میل و رضایت قلب تقدیم اسلام و قرآن نمودید، خدا هم شما را خواهد آمرزید و در قیامت با جد مطهرم حضرت زهرا (س) محشور خواهد کرد.
برایم بخوبی قابل تصوراست که چقدر حرفها شنیده اید و در آینده هم الی ماشاءالله خواهید شنید ولی مادرم بدان که حضرت زینب هم این حرفها را شنید و به خاطر خدا صبر کرد و خدا هم اجر صبر او را داد. من هم از تو می خواهم که صبر کنی و مقاوم باشی، این سفارش من که مادر صبر را پیشه خود ساز و برای خدا همه سختی ها و زخم زبانها و تمسخرها را به جان بخر و همچون کوه محکم و استوار باش. برایم که قابل درک نیست که چقدر مصیبت فرزند سخت است ، جوان را به اینجا رساندن و از کشیدن هیچ زحمتی دریغ نکردن و حالا شاهد ازدست رفتن او بودن چقدر سخت است . می فهمم که جگرت چقدر سوز دارد ولی مادرم صبر کن ، ولله که خدا با توست و تو را فراموش نخواهد کرد و اجر این صبر و تحمل شما را خواهد داد.نمی گویم گریه نکن ، گریه کردن حق توست . می دانم نیمه شب هایی بیدارخواهی شد و در فقدان من اشک ها خواهی ریخت ، ولی بدان اسلام امروز غریب است و بر من و امثال من است که آن را یاری کنم . ام البنین هم چهار تا از پسرانش را روز عاشورا به خاطر یاری دین خدا از دست داد ولی خم به ابرو نیاورد . تو هم صبر کن . من بیست سال عمر کردم و در طول مدت عمرم بجز ناراحتی و زحمت برای شما چیز دیگری نداشتم یا سر یک موضوعی ناراحتتان می کردم هیچ گاه از شما حرف شنوی نداشتم چه شبهایی که تا دیر وقت بیدار بودید که به خانه برگردم و یا نمی آمدم. و شما در هول و اضطراب و دلواپسی و یا اگر می آمدم دیر وقت می آمدم و شما تا آن موقع بیدار می ماندید تا بر گردم. محبت مادری اینچنین می کند. خدایا تور ابه حق این محبت که تو خیلی آن را دوست میداری قسمت میدهم که شمار ا در شهادت من صبر عنایت کند و شما را محکم و استوار و با وقار بدارد و طول عمر همراه با صحت و سلامتی عنایت فرماید و در آخرت هم با جدم حضرت زهرا(س) محشور بگرداند. مادرم بدان در حال که اشک چشمم ریزان است برایتان دارم می نویسم. من خیلی به شما علاقه داشتم و محبت شما در دلم مایه پشت گرمی و دلخوشی ام بود. و همیشه از خدا می خواستم که سایه شما را از سرمان کوتاه نکند که پس از شما ما پریشان خاطر و دلمرده دیگر دنیا در نظرمان هیج می نمایاند ولی مامان بدان دنیا دو روزی بیش نیست. این بیست سال عمر ما چقدر زود گذشت اگر ازشما بپرسند خواهید گفت گویا همین دیروز بود که به دنیا آمد حال گیرم چهل یا پنچاه سال دیگر هم در این دنیای پست و دون می ماندیم ولی مرگ را که نمی توانستیم از خود دور کنیم راه رفتنی را باید رفت چه بهتر که به شهادت طی شود و مشتاق به سوی خدا برویم و در حالت رضا و اطمینان به لقای خدا برسیم. مادرم همانطوری که شما علاقه داشتید درس بخوانم و به جایی برسم و مایه افتخار و سر بلندی برای خانواده ام باشم شما منتظر محصول و ثمره چند سال زحمتی را داشتید که پای من کشیدید و حقا و انصافا هم از هیچ زحمتی برای آسایش و راحتی ما در امر تحصیل فروگذار نکردید. شما و ظیفه مادریتان را به خوبی انجام دادید خداوند به شما جزای خیر در دنیا و آخرت عنایت فرماید من هم به نوبه خود تا آنجا که قدرت داشتم ودر حد توانم بود زحمت کشیدم که الحمدلله با یاری و عنایت خدا توانستم تقریبا به یک جایی آن را برسانم حتما این شمار اخیلی می رنجاند که با همه زحمتها که کشیدم ولی آخر آن را به نتیجه نهایی نرساند ولی مادرم بدان دنیا دار گذران و عبور است و هر که سختی و رنج بیشتری بکشد روحش آزاد تر و قلبش صافتر می گردد. تقدیر الهی این بوده است که دانشگاه قبول شوم و بعد از این دنیا بروم شما راضی به رضای خدا باشید شاید خود همین حکمتی دارد که به همه بفهماند اینها که شهید می شوند فقط برای مردن و کشته شدن ساخته نشده اند و عده دیگری برای درس خواندن. من وظیفه خود را انجام دادم و اگر وظیفه ام درس خواندن بود به حول و قوه الهی به هدف خدمت به اسلام ومسلمین و اعتلای کلمه حق با جدیت و تلاش مشغول درس خواندن می شدم ولی چه کنم که دشمن اجازه نداد. تقدیر الهی این بود که مرگ ما مایه نصرت و پیروزی باشد نه حیاتمان.
مادرم پس از شهادت من هیج تزلزل و سستی در خود را مده و محکم و استوار باتوکل به خدا مشغول زندگی باش و همین طور که ما را عاشق اسلام و اهل بیت تربیت کردی دیگر برادران و خواهرانم را با قوت قلب و دل مطمئن تربیت کن. چه بسیار زخم زبانهایی که از این به بعد خواهی شنید از دوست و دشمن از اقوام و آشنایان و دوستان گرفته تا در و همسایه اهل محل. ولی شما خدار ا حاضر و ناظر بدان و به او توکل کن و صبر داشته باش که پس از واقعه کربلا هم حضرت زینب از این زخم زبانها خیلی شنید ولی به خاطر اسلام و زنده کردن خون شهیدان کربلا و تداوم راحشان حتی یک قدم به عقب نرفت و کوچکترین ضعف اراده و تزلزل ایمانی از خود نشان نداد. خدا را به حق خون بیگناه این شهدا قسمش می دهم که شما نیز چنین باشی و چنین زندگی کنید. هر گاه ناراحتیها و مصیبت ها بر تو سنگینی کرد قرآن بخوان تا روحت تازه شود. هرگاه دلت برایم تنگ شده به تکیه شهدا برو و عقده دلت را خالی کن و لی جلوی منافقان راحت طلب و آنها که زخم زبان می زنند محکم و استوار باش و بگو این قربانی را به خاطر خدا و یاری دین خدا و پایداری انقلاب و سلامتی امام دادم و به این قربانی افتخار می کنم.
مادرم خدار ا شاهد می گیریم که به وجود شما افتخار می کنم و خدار ا شکر می کنم که چنین مادری داشتم. من که در دنیا حق فرزندی را به جای نیاوردم ولی شما وظیفه مادری خود را به نحو احسن انجام دادید من هم در عوض در قیامت در آن روزی که پای همه بر صراط خواهد لرزید و صورتهای همه از هول و هراس عذاب جهنم سیاه خواهد شد به اذن الهی جبران خواهم کرد و وظیفه فرزندی را آنجا ادا خواهم کرد پس شما دلتان قوی و مطمئن باشد که همه چیز تمام نخواهد شد و روز حساب و کتاب و شفاعت ما هم انشاالله خواهد رسید.
مادرم بدانید که حج شما از همین الان مقبول درگاه الهی است زیرا شما قربانی تان را زودتر فرستادید و خدا آنقدر من را لایق دانسته است که این فیض عظیم شهادت را نصیبم فرموده است . نعمتی که نصیب همه کس نمی شود مادر عزیزم نکند خدای ناکرده پس از من در جمع زندگی خللی وارد آید ممکن است حرفهایی زده شئد و مسایلی پیش آید ولی همیشه شما کوتاه بیایید و شما گذشت داشته باشید تا خدای ناکرده گرمی و صفا و صمیمیت زندگی از بین نرود الحمد لله خدا به شما فرزندانی دیگر بهتر از من داده است که انشاءالله آنها جای مرا پر خواهند کرد و شما احساس کمبودی نخواهید کرد.
فقط می خواستم یک نکته ای را تذکر بدهم و آن اینکه اگر من شهید شدم و برادرم صادقی سالم برگشت خدایی نکرده برخورد تندی و بدی با او نکنید.
مامان آقای صادقی حق برادری بر گردن من دارد و من همانقدر که به دیگر برادرانم محبت و علاقه داشتم به او هم محبت و علاقه داشتم و بلکه بیشتر. انشاء الله که شما هم احساس مادری نسبت به او داشته باشید. او هم شاید بیشتر از شما در غم شهادت من شریک خواهد بود شاید صلاح و مصلحت خدا این بوده است که من بروم و به عسکری برسم و او سالم بماند و خدا می داند که او هم کی به ما ملحق می شود پس امیدوارم همان احساسی که نسبت به علی و امیر و احمد دارید نسبت به محمد تقی هم همان احساس را داشته باشید.
شما که فرزندتان را در راه خد
نظرات شما عزیزان:
|